امروز وقتی از همهء آدمهای مث خودم ، منزجر شدم
وقتی کم آوردم وقتی چارهء کارم ، سکوت و نگاه بود
کمبودِ دستهای سردِ تو رو حس کردم
یا شاید هم نوازشِ پوستِ خنکت
دلم تنگ شد واسه لحظهء آرامش واسه نشستن و زول زدن ، به این حرکتِ
ساکن تیک تیکِ قلبِ من و شاخه های وجودِ تو
دلم طاقت نیآورد پر زد و به خیالِ تو افتاد غرق شدم
توی رؤیاهایی که هرگز با تو نداشتم
اوقاتی که میشد با هم تجربه کنیم
من و تو و این دنیا ، از فاصلهء دور
شاید ، یه جور ، عشقِ مرگ ، همیشه با منه
نمیدونم اینکه دلم میخواد تو چارچوبِ پنجرهء دوتاییمون ، معلّق بشم اینکه
دلم میخواد تو رو از اعماق ، نفس بکشم به تو فکر کنم
دلم برات تنگ شده
دلم برای تویی که هنوز نمیشناسمت و شاید هیچوقت ، نباشی تا که
کشفت کنم یا که کشف کنیم ، با هم
امروز هم باز به یادت افتادم
حرفهای دل شکسته...........برچسب : امشب باز به یادت,باز به یادت تف به ذاتت, نویسنده : 3harfenegina بازدید : 27