به طرز عجيب و احمقانهای دلم برايت تنگ است!
دلخوشیها کم نيست!
آدمهاي دورُ برم هم کم نيستند!
مي آيند لبخندی روی لبم مينشانند و ميروند
ولي دلتنگی عجيبی هميشه و همه جا همراه من است ...
نميدانم اين روزهايت چطور ميگذرد ... نميدانم تو هم دلتنگی يا نه؟!
ميدانم که ميخوانی!
و ميدانم که نميدانی چقدر اين دلتنگی برايم زجزآور است!
آنها که کمتر مرا ميشناسند هنوز هم ميگويند خوش بحالت...
چه روحيه اي داری!
کاش بلد بوديم مثل تو ساده بگيريم و بخنديم...
اما آنها که بيشتر ميشناسند ، ميگويند نفسهايت غبار دارد!!!
چشمانت تار است!!!
از کجا بگويم ؟!
از آغوشهايي که اندازهام نميشوند ؟!
لبخند هایی که شادم نميکنند ؟!
از آدمهایی که نميخواهم بشتر بشناسمشان ؟!
تو دیگر نیستی ...
برچسب : نویسنده : 3harfenegina بازدید : 26