سه سال گذشت ...
-الان شادی ؟
* ای، آره !
- ارزشش رو داشت ؟!
* شاید !
- تونستی فراموش کنی ؟!
* هرگز ...
- دوست داری چی هدیه بگیری ؟
* برگردم به گذشته !!!
- واقعا ؟! فکر میکنی اگه برگردی چیزی عوض میشه ؟! فکر میکنی اون ... ؟!
* نمیدونم، احتمالا همه چیز همین جوری دوباره پیش میره ! اون هم که هیچوقت عوض نمیشه ولی ... ولی ...
- ولی چی ؟
* هیچی ولش کن !
- خوب بگو !
* هنوزم خوابش رو میبینم.
- چیزی هم بهت میگه ؟
* نه، حتی یک کلمه ! درست مثل همون وقتا، فقط هست !
- مرده شور ببردش ... اصلا مرده شور همشون رو با هم ببره !!!
* =)))))))))))))))
- =))))))))))))))))
- بخند، خنده هات رو دوست دارم، دلم میخواد همیشه بخندی، اصن یه جوری بخندی که صدات تو کل دنیا بپیچه.
* نه ! اونوقت اون هم ممکنه بشنوه و با خودش فکر کنه همه چیز خوبه و فراموشش کردم !!!
- ...
* ...
(سکوت و اشک ... اشکهایی که هرگز جاری نشد!!!)
حرفهای دل شکسته...........برچسب : نویسنده : 3harfenegina بازدید : 17