خیابان ....

ساخت وبلاگ
به خیابان که می روم , ناخودآگاه به یاد تو می افتم

همان خیابان قدیمی را میگویم !
با چراغ های کم سویش که بعد از رفتنت خاموش شدند!

کاش میشد به عقب برگردیم...
به روزهای سرد زمستانی که برای دیدن تو از پشت پنجره ی چوبی اتاقت به خیابان می آمدم;
روی نیمکت خیس پارک روبروی پنجره اتاقت , ساعتها می نشستم
تا لحظه ای تو را ببینم.

گاهی سرما تا مغز استخوانم نفوذ می کرد اما تو که میخندیدی, 
گرم می شدم

یادت می آید؟

پس به احترام روزهای قدیمی بیا و کمی خودمانی باش!
اصلا دوباره بیا و مرا به اسم کوچک صدا بزن!
گوشهایت را هم بدهکار حرف هیچکس نکن!
بگذار کسی سر از نخ نگاهت درنیاورد!!

باور کن این خیابان , تا دلت بخواهد
بدهکار قدم زدن های دونفره ی من و توست!

اینقدر از نبودنت نوشته ام که دیگر هیچوقت بودنت به خواب شعرهایم هم
نمی آید!

به انتظار آمدنت اینقدر به آستان این در خیره مانده ام , 
که چشمانم از حدقه ی زندگی بیرون زده اند!

پس برای یکبار هم که شده بیا تا کلاه بر سر زندگی بگذاریم!

میدانم نمی آیی؛
این رابطه از روز اول نطفه اش یکطرفه بسته شده
ولی این را هم بدان

که عشقهای امروزی , ;کال تر از آنند که دهان رابطه ای را شیرین کنند!

چه کنم که این خیابان یاد تو را در ذهن من حک کرده
و من باید همیشه غصه این را بخورم
که ای کاش
خیابان قرار ما ;
یک کوچه بن بست بود!!


حرفهای دل شکسته...........
ما را در سایت حرفهای دل شکسته........ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3harfenegina بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 12:13